" گذر پوست به دباغخانه میافتد!!
بزرگان عبرت و اندرز آورده اند:
"هشام بن اسماعیل" والی اُمویان در مدینه بود. او آزار بسیاری به مردم ؛ مخصوصاً امام سجاد علیهالسلام رساند...!
سرانجام ، به دلیل اعتراض فراوان مردم ؛ "هشام" عزل شد و به خاطر ظلمهای فراوان او ؛ دستور دادند تا هشام را در وسط شهر به درختی ببندند تادیگران هر طور میخواهند از او انتقام بگیرند....!
مردم نیز یکی یکی میآمدند و انتقام میگرفتند...!
هشام مدام می گفت:
"بیش از همه از ابامحمد؛ (( علیبنحسین"ع")) وحشت دارم ؛ زیرا به سبب آزارهایی که به او رساندم و لعن و نفرینی که نثار جد او (( علیبناببطالب"ع" )) میکردم ؛ حتما" انتقامش سخت خواهد بود."
روزی که امام سجاد علیه السلام "هشام" مفلوک و روسیاه را در آن وضعیت دیدند به همراهان فرمودند:
"مرام ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن خود انتقام بگیریم."
هنگامی که امام سجاد عليه السلام به طرف هشامبناسماعیل میرفتند ؛ رنگ در چهره هشام باقی نماند ؛ ولی بر خلاف انتظار وی ؛ امام سجاد علیه السلام با صدای بلند ؛ سلام نمودند و با او دست دادند و به او فرمودند:
"اگر کمکی از من ساخته است ؛ حاضرم کمک کنم."
هشام سر به زیر افکند و شرمسارانه فریاد زد :
{اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}
{خداوند می داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد.}
بعد از این رفتار امام سجاد (ع) ؛ مردم مدینه نیز انتقام گرفتن از هشام را متوقف کردند...!
منابع : 👇
📚 تاریخ طبری ، جلد ۶ ، صفحه ۵۲۶ .
📚 شرح الأخبار، جلد ۳ ، صفحه ۲۶۰ .
................................
بله دوستان خوبم
الله اعلم حیث یجعل رسالته
بزرگمردی و بزرگمنشی شان و شایسته و خاص این خانواده کریم و بزرگوار است و بس.
اما ما که ادعای شیعه و محب و راهرو این خانواده ایم بایستی در عمل هم شیعه و تابع و پیرو آنها باشیم تا دیگران با دیدن قول و فعل ما؛ شیفته و شیدا و جذب این بزرگان گردند.
مراقب خودتون باشید
شبتون خوش
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃