💢جـهـیـزیـه مـن تـفـنگـه

مادر تازه از بازار برگشته بود خانه خسته بود روی پله‌ها نشست.

صغری گفت: صدیقه جان! آبجی یه لیوان آب برای مادر بیار.
صدیقه به حرف خواهر بزرگترش با لیوان آب کنار مادر آمد و گفت: برای چی هر روز، هر روز راه می‌افتید میرید بازار خودتون رو خسته می‌کنید؟ بازار چه خبره؟ چکار دارید اونجا؟ 🙄

خواهر گفت: آدم که دختر دم بخت داره، باید از قبل آماده باشه، دختر #جهیزیه می‌خواد مادر باید از حالا به فکر باشه. 😊

مادر گفت: الهی خیر ببینی صدیقه جان! دختر دم بخت مادر، جعبه‌ها را ببر توی انباری، قوطی برای قند و شکر و چای کنار سماور خریدم، ببین خوشت می‌آید مادر؟ رنگش رو دوست داری؟

صدیقه میان حرف مادر دوید و گفت: جهیزیه من تفنگه. 😐

مادر روسری‌اش را باز کرد و گفت: من که نمی‌گذارم تو بری سربازی بری سپاه دانش #شاه بشی خدمت کنی من بچه‌ام رو دوست دارم، نمی‌گذارم اینطور جا‌ها بره.
صدیقه کنار خواهرش نشست و گفت: اونجا رو که خودم هم قبول ندارم من سربازه آقا هستم.🙂🇮🇷

مادر دستش را روی زانو گذاشت و در دل گفت: آقا خودشون گفتن سرباز‌های من توی قنداق هستن راست می‌گفتن همونا که بزرگ شدن همونا چیز فهم شدن و بلند رو به صدیقه گفت:
حالا کو تا شر شاه از سر ما کم بشه و لازم باشه تو تفنگ دست بگیری و به فکر اینجور چیز‌ها باشی تو حالا ۱۴ سال بیشتر نداری اینجور حرف‌ها رو هم نزن اصلا از کی یاد گرفتی؟ ... 🤨

خواهرش صغری از کنار صدیقه بلند شد و گفت: پاشو پاشو می‌خواهیم تا سه راه بریم یک عکس بگیریم بیا تو هم یه عکس بنداز. 📸

صدیقه گفت: آره بیام یه عکس بندازم برای شهادتم! 😁😍

صغری اخم‌هایش را درهم دواند و گفت: حالا کو تا #انقلاب حالا کو تا شهادت. 😒

صدیقه بلند شد و کنار حوض راه رفت و خواند: «سپیده منتظر است که پرده‌های سرخ خورشید دریایی بسازد تا قایقش را روان کند. صبح نزدیک، نوید انقلاب را چلچله‌های مهاجر از سرزمین دوست ارمغان آورده‌اند.»

صغری گفت: باز شروع کردی؟ می‌آیی عکس بگیری یا نه؟ صدیقه به طرف اتاق رفت و گفت: اگر قبول داری این عکس را برای شهادتم استفاده کنید، آماده‌ام...»

🌷شهیده صدیقه رودباری
.
.
ایـنجابیــت‌الشهــداســت

#شهیده_صدیقه_رودباری #صدیقه_رودباری #شهید_صدیقه_رودباری #دختران_شهید #دختر_شهید #ترور_منافقین #جنایت_منافقین #شهید #شهادت #شهیدان #شهیدانه #مذهبی #شهدا #کتابخانه_شهدا #شهدای_ترور #دختران_هم_شهید_میشوند #جهادتبیین
تولدت مبارک ای شهید🌷🌷🎊🎉 ظهر شده بود برای #ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت، رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم. چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد، امیر #شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید که غذا خورده یا نه. وقتی جواب نه شنید غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران، وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود... شهید امیر سیاوشی🌷 . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت #مذهبی #شهدا #شهیدانه #مدافعان_حرم #شهید #مدافعان_حرم #مدافع_حرم #کتابخانه_شهدا #مدافع_حرم #امنیت #شهادت #مدافعان_حرم #سوریه #شهید_مدافع_حرم #شهدای_زینبی #شهید_امیر_سیاوشی #امیر_سیاوشی #شهید_امیر_سیاووشی
  40
  3
  1
  1
HOORSA ©
Made in IRAN